جان من است او

شما فک کن ساعت یک شب از گرسنگی رو به موت باشی و از اون روزایی هم باشه که حس اشپزی نداری.بعد یهویی پسر خاله ات بهت بگه تو بشین من برات درست میکنم.ده دقیقه بعدش با یه ظرف سیب زمینی سرخ کرده جذاب با رب سرخ کرده بذاره جلوت بگه بخور شاد شی.

شما بردین عاشقش نمیشدین؟

من که عاشقش بودم عاشق ترم شدم:دی

۲ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان