هشت لبخند

اگه بخوام راجب هشت لبخند سال 98 بنویسم باید اینطور بگم:

1.یکی از مهم ترین هاشون پیدا کردن اکیپی بود که سال ها منتظرش بودم.کسایی که برای کوچیکترین اتفاقامون دور هم جمع میشیم و سریع تعریف میکنیم.د.رهمی میگیریم.فیلم میبینیم و الکی الکی شادیم.از همون اکیپ الکی خوشای خفن خیلی باحال.

2.لبخند بعدیم متعلق به ترک کردن عادت بی زبون بودنمه و یاد گرفتم همه جا از خودم دفاع کنم.

3.این یکی متعلق به نهایت تلاشم برای مصرف هرچه کمتر پلاستیکه و این حداقل منو خیلی خوشحال میکنه:)

4.این لبخند یه لبخند واقعی به خاطر اینکه روز تولدم فهمیدم چقدر ادمایی که اطرافمن برام با ارزشن و چقدر حواسشون بهم هست و اینو با تولدها و دورهمی هایی که برام گرفتن بی چشم داشت فهمیدم.

5.یکی از خفن ترین لبخندام واسه وقتی بود که مامان بابای دوستم رفتن مسافرت و یه خونه خالی عظیم رو گذاشتن واسه شش تا دختر و رفتن:)

هرانچه فکرشو بکنین انجام دادیم با رعایت موازین شرعیlaugh

روز اخر قشنگ با گونه های درد گرفته از خنده از هم خداحافظی کردیم. و نگم از شیرینی های دور هم خوابیدنامون:)

6.این لبخندم میرسه به کنار گذاشتن عادت زشت غرور برای ادمایی که دوستشون دارم و سراسر پر از لطف و مهربونی بودن.سعی کردم دوباره باهاشون ارتباط برقرار کنم.

7.هفتمین لبخند واسه معدل هایی بود که الف میشد و من لذت میبردم از اینکه عاشقانه رشته ام رو دوست دارم و ازش لذت میبرم:)

8.این اخرین لبخند برای اشنایی با سریال فرندز هستش.laughلامصب بر هر دردی دواست و هرجا تو زندگیم کم اوردم یا غمگین شدم یا شکست خوردم فقط نگاهش کردم و از ته دل خندیدم و شدم همون الهام قبلیsmiley

9.دلم میخواد یه لبخند اضافه تر بگم از رفیقایی که صمیمی ترین و نزدیک ترینن بهم و تو این شرایط به قدری اذیتشون کردم و به قدری تحملم کردن که شرمنده تک تکشونم و عاشقانه عاشق تک تکشونمsmileyتحمل کردن من وقتی تحت فشارم واقعا سخته و خودم میدونم چون بداخلاق ترین و بد دهن ترین ادم دنیا میشم و خدا میدونه چند بار بهشون برخورده اما نه تنها به روی خودشون نیاوردن بلکه بازم نگرانم بودن از وعده غذایی نخوردنم گرفته تا اتفاقایی که به دنبالش پیش میومد.از اونی که یه ذره میدونست و بازم تحملم کرد تا کسی که کامل در جریان بود و نذاشت کار احمقانه ای بکنم.قدر تک تکتون رو میدونم و ماچ به کله اتونheartانگشت شمارین ولی قدر یه دنیایین برامheart

مرسی از ارام عزیز که دعوتم کرد و اینکه من از هرکسی که دوست داره این چالشو انجام بده و خاطرات شیرینشو مرور کنه دعوت میکنم:)

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

dont do that baba jan

پنیک

این دقیقا منم وقتی بهم میگن ماها که کرونا نمیگیریم فقط اونایی که مشکل قلبی یا ریوی دارن میگیرن:/

بااااااااااااباااااااااااااااااا

منم هم مشکل ریوی دارم هم قلبیfrown

خجالت بکشید دیگه.این چیزا با چشم دیدنی نیست که بخواین مراعات کسی رو بکنین یا نکنین اصلا نگید.استرس ندید اقا جان ندید.

این هیچی

اونایی که تاکید میکنید با افراد پیر کار داره ایا میدونستین اونا گوششون میشنوه کر نیستن دلشون میشکنه استرس میگیرن؟

حالا نیازی نیست بیاین تز بدین از مقالات علمی که خوندین بگینindecision

باز این هیچی این هیچی امروز رفتم سوپرمارکت هم یه بادی به کله ام بخوره با ماشین دور دور کنم هم اذوقه بخرم برای خودم یهویی یه اقایی اومد داخل عرقم کرده بود هی داد میزد بهم نزدیک نشید من ناقلم:/

دادا سوپرمارکت کلا 40 مترم نمیشهههههههههههه برای چی میای تو محیط شلوغ؟؟اعلامم میکنی؟نیا بیرون تو باید تو قرنطینه باشییییییییییی.

یه جوری منو حرص میدنا اعصاب برام نمیمونهfrown

باید مفهوم قرنطینه رو بزنم به در و دیوار شهر.

درضمن اینکه میشه اگر تهران هستین و اکباتان هستین منم راه بدین خونتون؟laughخیلی قرنطینه شادی دارینcrying

من نهایتش دوشنبه به دوشنبه برم مغازه سه تا ماست میوه ای بخرم بیام مدیریت کنم که تا دوشنبه بعدی تموم بشه و کم نیاد.لامصب مدیریتش از مدیریت گوجه و کباب سر سفره که تراز بمونن سخت ترهno

وی یک بی اعصاب بداخلاق بی حوصله اس که نیاز داره به روزمرگیش برگرده تا اروم بشهsad

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

استفاده مفید از قرنطینه

بخوام تو قرنطینه بهتون یه کارگردان معرفی کنم که با فیلم هاش از قرنطینه اتون استفاده مثبت بکنین قطعا یکیش دارن ارنوفسکی کبیره.

و بخوام مشهور ترین فیلم هاشو معرفی کنم ازتون خواهش میکنم فیلم های mother و black swan رو ببینین.

 

بخوام فیلم معرفی کنم بهتون Bohemian Rhapsody و Roomرو معرفی میکنم.

 

بخوام کتاب معرفی کنم سرگذشت ندیمه نیایش چرنوبیل و جنگ چهره زنانه ندارد رو معرفی میکنم.برای کتاب عاشقانه بهتون پنج قدم فاصله رو معرفی میکنم.

 

برای اهنگ هم:

bohemian rhapsody

killer queen

radio gaga

dont stop me now

 

و اما سریال طنز عزیز جان friends رو اگه ندیدید ببینید به شدت تو این روزا میچسبه:)

 

شما پیشنهادی برای من ندارید؟ :((((((((((

 

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

نیروی داوطلب

این روزا به شدت درگیرم با خانواده و دوست و اشنا.

دلیلش؟

میخوام برم رشت و شنیدم نیروی داوطلب میبرن برای کمک منتها طبق قانون ضد زن ایران دختر بدون اجازه پدر یا همسر نمیتونه بره:)

حالا کی میخواد بابامو راضی کنه؟

خدا داند و بس:)

امیدوارم تا شنبه بتونم راضیش کنم.

هیچ رقمه تو مغزم این فاجعه انسانی نمیره اونم وقتی مامان خودم مستقیم از کادر درمانه و من روزانه در حال استرس کشیدنم:(

اینم از حال امشب من...نگران و مضطرب و عصبی از اینکه اختیارم دست خودم نیست برای کمک و دلم راضی نمیشه نرم.

اگه بابا راضی نشه تا اخر عمرم این حسرت توی دلم خواهد موند:)

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

The pianist

اگه بخوام تو این بیکاری یه فیلم خوب اما قدیمی معرفی کنم که نمیدونم دیدید یا نه the pianist هستش و چون خیلی معروف و قدیمیه دقیقا نمیدونم براتون تکراریه یا نه!

این فیلم راجب مشکلات افراد یهودی هست که توی لهستان زندگی میکنن بعد از حمله المان های نازی به این کشور.خب شاید باورتون نشه ولی به جرم یهودی بودن چنان صحنات خشونت امیز ترسناکی اتفاق میوفته که تا دو ساعت بعد فیلم تنم میلرزید.نه که نمیدونستم نازی ها چه ادمای ترسناک و خشونت امیزی بودن...نه که ندونم هیتلر چه جنایت هایی که نکرد...نه که ندونم هیچ انسانی مستحق نیست به خاطر داشتن دین،پوشش،فرهنگ و عقاید متفاوت بلایی سرش بیاد یا قضاوت بشه...اما فیلم چیز بیشتر از تصورم بود.

خب دیگه تمام کسایی که منو میشناسن میدونن من عاشق هیتلرم و حالا میفهمم چرا و چرا منو به این خاطر قضاوت میکردن و توهین میکردن اما چیزی که میخوام بگم اینه که من به تفکرات نازیسمی یا جنایت هایی که کرد واقف ام و هیچکدومش رو تایید نمیکنم و عمیقا روحم نمیتونه دیکتاتوری رو بپذیره.

اینکه چرا هیتلر رو دوست دارم عمیقا الان برای خودم مشخص نیست ینی میدونستم قبلا اما الان بعد دیدن این فیلم یکم متزلزل شدم و نیاز دارم کتابای بیشتری راجبش بخونم

اما...

این فیلم رو به همه کسایی که ندیدن توصیه میکنم:)

دو ساعت و نیمی که برای دیدن این فیلم صرف کردم جزو مفید ترین وقت های زندگیم بوده:)

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

××

فقط سلام:)

روم به دیوار چقدر اینجا عوض شده:دی

من کیلی کیلی فارسی بلد نیست:دی

 

خدا بخواد فکر کنم دوباره دست و دلم به نوشتن های درست و حسابی رفته بعد سالها ننوشتن:)بلکم از این خزعبلات گویی رهایی بیابم روم بشه بیام اینجا یه چیزی پست کنم:)

 

برای قرنطینه فقط یه جمله میگم:)

قرنطینه تموم بشه تمام اطرافیانم رو یه دور بغل میکنم بدون در نظر گرفتن اسلام:دی

باورم نمیشد انقدر احساساتی باشم :)

 

و اینکه دلم چقدر تنگ شده بود برای اینجا نوشتن و غرغر کردن:)

 

پ.ن:

از شدت بیکاری وبلاگ قدیمی ام هم از دی اکتیو خارج کردم چون هیچ جایی برام اونجا نمیشد. نه حس و حالش نه هیچ چیز دیگه اش:)

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان