سلام
من فردا پروژه دارم ولی غرق حرصم
طبق معمول اومدم تخلیه روانی کنم برم
اقا من یه همکلاسی دارم...به درگاه خدا هیچوقت پروژه ها رو انجام نمیده...یا نیمه و خراب و حلاصه یا سر کلاس نمیاد اصلا...خب تا اینجاش اصلا به من ربط نداره...ربطش از جایی شروع میشه که باورتون نمیشه کلاس که تموم میشه تا هفته بعدش که کلاس داریم هر وقت دلش بخواد نصف شب و سر ظهر و ساعت خوب و بد سرش نمیشه کلا زنگ میزنه منم که زندگی تقریبا بدون روتین نصفش وسط خوابمه:/
بقیه اشم پیام پشت پیام...از دستش نوتیفیکشن های پیامرسان هام رو خاموش کردم.
جالب اینجاست کل وقتمو میگیره یه سوالایی میپرسه که خودش فکر میکرد به جواب میرسید...بعد هفته بعد میاد و پروژه کار نکرده...به خدا دلم واسه وقتی که برای توضیح دادن تلف کردم میسوزه.
همین:)
من عصبی ام چون حتی وقتی به روش میارم براش مهم نیست:/
خلاصه غرغرمو به بزرگی خودتون ببخشید جدی باید یه جا مینوشتم هم یادم نره این روزا رو هم یه جا بگمش لال از دنیا نرم:)