از طرف دخترکان هدفون به گوش شهرم

خیابون ها پر شده از حجمه تعارضات جنسی زبانی. گوش دخترک های شهرم پر شده از هندزفری هایی که نشنوند افکار کثیف مردمانی که روحشان را می ازارند.

دلم میخواهد منشا تمام حرف های ضد ارزش زن را پیدا کنم و روح ازرده دخترکان شهرم را نشانش دهم.

افکاری نظیر:

-کرم از خود درخته

-خب لباسش اینطوری لابد خودش تنش میخاره

-ارایشش فلانه پس حقشه

-خنده های بلندش برای جلب توجه 

و تمام این افکار های مریض جنسیت زده.

حالم به هم میخورد از تمام افکار هایی که همیشه زن را مقصر و مرد را موجودی منفعل میداند.

حالم به هم میخورد از انسان هایی که ارزش های انسانی خود را فراموش کرده اند.

حالم به هم میخورد از کسانی که وقتی زنی را مشغول میبینند به او لفظ مردانه میدهند.

-خانم فلانی عین یه مرد کار میکنه.

-دمش گرم خیلی مردونه اداره میکنه.

و امثالهم.

دلم میخواهد برای یک ساعت جاهایمان عوض بشود تا به تلافی تمام ان تجاوز های زبانی جملاتی بگویم تا روح ازرده ام ارام شود.

دلم میخواهد در جامعه ای زندگی کنم که از جنسیتم متنفر نباشم.

دلم میخواهد در جامعه ای زندگی کنم که زن باشم.زن بمانم.زنانه کار کنم.زنانه تلاش کنم.زنانه به مقام های بالا برسم.

هربار بخواهید جنسیت مرا بکوبید یادتان باشد فقط مرا قوی تر خواهید کرد.برای تلاش در این جامعه ی مردسالارانه ی ازاردهنده.هربار روی تصمیماتم پافشاری بیشتری میکنم.هربار انگیزه بیشتری میگیرم تا شاید نشان دهم من ان ضعیفه ی شما نیستم.من هم قدرت های خاص خودم را دارم.من حتی به مراتب از شماها قوی تر هستم.

من به نمایندگی از تمام دخترکان ازرده خاطر شهرم و یا حتی کشورم عاجزانه درخواست دارم بس کنید این فرهنگ های جنسیت زده را.بیاید فارغ از جنسیت ها جامعه را تشکیل دهیم.بیاید احترام بگذاریم.حس امنیت بدهیم.

بگذارید دخترکان شهرم از خودشان لذت ببرند.

بگذارید از تعریف کردن متنفر نباشند.

بگذارید ارامش روانی داشته باشند وقتی در خیابان های شهر راه میروند.

امنیت ارثی نیست و اکتسابیست.با فرهنگ های غلط جامعه ی خودمان مبارزه کنیم.

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

از جمله سختی های دانشگاه

خواهرم وقتی میای میشینی کنار من سیگار نکش

نکش

نکش 

نکش

نکش

من به بوی این بی صاحاب حساسم.

خواهشا بعدش سر کلاس کنارم نشین

نشین

نشین

نشین

نشین

من از این بو متنفرم

خواهش میکنم اسپری رو روی خودت خالی نکن که مثلا بوش بره.

نمیره 

نمیره

نمیره

نمیره

فقط دماغ و ریه من به فنا میره و بعدشم هیچی از کلاس ریاضی کوفتی نمیفهمم.بفهم

بفهم

بفهم

بفهم

بفهم



با تشکر:)

مشخص بود کلی حرص خوردم این مدت سر کلاس ریاضی!؟

۵ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

تولد تولد تولدم مبارک

راستش رو بخواین اولین روز ٢١ سالگیم رو نمیدونم چطوری سپری کردم.

اولین روز دانشگاهم مصادف با روز تولدم شد و من بدون لحظه ای خواب از هشت صبح بیرون از خونه در حال دویدن بودم تا همین الان.

استرس هام رو پشت تلفن تند و بی وقفه به پرتو گفتم و اون راهنماییم کرد و تشکر ازش که باعث شد سوتی ندم روز اولی.

تولدم رو با اهنگ ١٧ اوریل و نهار خوشمزه ای که خودم خودم رو مهمون کرده بودم و از شب قبل اماده اش کرده بودم جشن گرفتم.

چرا ١٧سالگی!؟اوریل به قشنگی تمام ١٧سالگی رو توصیف کرده و من هنوزم با گوش دادن بهش میشم همون دخترک بی دغدغه ی ١٧ساله که بدون دل مشغولی زندگی شیرینم رو سپری میکردم.

حالا؟دهه سوم زندگی من شروع شده و من حس میکنم زندگی روال جدی تری به خودش گرفته.حالا دیگه دختر بی خیال قدیم نیستم.حالا برای ذره ذره ی وقتم اهمیت قائلم.حالا دیگه اطرافیانم رو با دقت بیشتری انتخاب میکنم.دیگه زیاد حوصله بیرون رفتن ندارم و ترجیح ام خونه است توی گوشه دنج خودم با یه لیوان شکلات داغ و کتاب هایی که منو با تجربه های بی شماری اشنا میکنه.

حالا دیگه دنیام بزرگ تر،تجربه ها بیشتر، تصمیم گیری ها جدی تر و ریسک ها بیشتر شده و من باید با سنجیدن تمام جوانب انتخابم رو بکنم.

مصرانه معتقدم منهای درونیاتم هنوز همون دختری ام که دلش میخواد توی خیابون قهقه های از ته دل بزنه و وقتی جدول گوشه خیابون رو میبینه دلش ضعف میره براش.مصرانه تر در برابر اصرار ها و تلاش های مادرش مبنی بر خانم شدنش مقاومت میکنه و سعی میکنه همون روحیه سرخوش همیشگیش رو حفظ کنه و بچه بمونه برای تمام تجربه های شیرینش و بزرگ بشه برای اتفاقات بزرگتری که توی راهش داره.

همچنان شونه هاشو بندازه بالا و بگه مهم نیست و همچنان قدم هاشو استوار برداره و بگه مهمه.

تولد بیست و یک سالگی من با بوسه صبح مامان و شوخی های بابا و تبریک های بی پایان و قشنگ دوستان شروع شد و منو شارژ تر از همیشه کرد.❤️

اخرشبم یه مهمونی کوچیک خانوادگی.مرسی بابت همه چی🙏🏻


۸ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان