درست یا غلط من اینم

خانواده من نماد یه خانواده سنتی هستند...واضح تر بگم مامان من زن سنتی برعکس پدرم که تقریبا افکار به روز تری داره.

جمع خانواده ما به شدت صمیمیه و برعکس بقیه وقتی ما رو با هم میبینند به وضوح دیدم که بابام رو اشتباهی جای شوهر یا دوست پسرم یا برادرم میبینند و مادرم معمولا شبیه خواهر یا دوسته تا مادر...همینقدر صمیمانه و گرم.

اما...یه امای بزرگ این وسط هست که منو اذیت میکنه...

من 18 سال تمام با تمام تلاش های بی دریغ و مادرانه مامانم سعی کردیم من دختر خوب مامان با استایل مورد پسند مامان با دوستای مورد پسند مامان با نمره و معدل و مدرسه خاص و هزاران چیز دیگه در اولویت دختر مردم بودن قرار بگیرم...همون که اراسته لباس میپوشه و مودبه و کج نمیره و خلاف نمیکنه و و و...

من دو سال پشت کنکور سعی کردم اصرار کنم دختر خوب مامانم...خیلی خوب که حتی پزشکی قبول شده.دختری که بعد از انتخاب رشته دبیرستان، سه ماه بعد اولین ساز های علاقه به معماری رو میزد...باباش تشویقش میکرد و مامانش توی دلش رو خالی میکرد که بازار کار نداره و و و...

الان با گذشت این همه سال توی بیست و سومین سال زندگیم سه ساله پشت پا زدم به دختر خوب مامان بودن...من بالاخره به زور خودم رو قاطی معمار ها جا دادم و تقریبا استایل پوشش خودم رو قاطی استایل مامان پسندم کردم...دوستای زیادی رو خودم انتخاب کردم و اما مامانم هنوز غرغرهاش و متلک هاش این بین ادامه داشت تا امسال که استایل موهامو تغییر دادم و راضی ام از این ازادی و مامانم روز به روز ناراضی تر از همیشه و اصرار برای اینکه فکری به حال شرایط بکنم...من هنوز دختر خوب مامانم از جانب خودم ولی من حق دارم استایل و پوشش و سبک زندگی خودم رو داشته باشم هرچند که سالها قبل اعتقاد داشتم من باید به قوانین خانواده احترام بذارم حالا دارم کاری میکنم که خانواده به زندگی من احترام بذارن...حتی اگه به جرم مرتب کردن امروز موهام مامانم با من حرف نزنه.

حرف من اینه که ما باید برای خودمون زندگی کنیم...باید یه جایی جلوی این سنتی بودن خانواده ها بایستیم.

حرف من اینه که وقتی وارد جمع های بزرگونه اتون میشم من رو با دست نشون ندید و راجع به موهام اظهار نظر نکنید.به استایل زندگی من توهین نکنید و اگر نمیتونید من رو بپذیرید فقط ازم فاصله بگیرید. با این دخالت هاتون فقط تنش گه گاه من و مادرم رو بیشتر میکنید.

اگر میدونید من سال ها برای رفتن به رشته مورد علاقه ام با مادرم جنگیدم نیازی نیست وسط مهمونی ابراز نگرانی کنید از جو به قول شما فاسد بچه های معماری که به زعم من نه تنها فاسد نیست بلکه از یه صمیمیت خوبی برخورداره بدون خراب شدن مرز هایی که هر فرد مشخص میکنه مثل تمام رشته های دانشگاهی دیگه.

من ممنون میشم اگر به جای دخالت توی زندگی من سرتون به کار خودتون باشه و مدام سعی نکنید به مادر من خط بدید و من رو جلوش انسان سرخودی نشون ندید.(من هزاران بار خدا رو شکر میکنم که مادرم ادم تاثیر پذیری نیست و خط دادن شماها نهایتا به یه اعتراض کوچیک یا تذکر منتهی میشه اون هم اگر به نظر منطق خودش نیاز باشه اصلا.)

اگر نمیتونید کمکی به مبارزه با این عقاید جامعه سنتی بکنید که افکارشون رو باز کنند خب لزومی نداره دخالت بکنید و مبارز های خط مقدمش رو ازار بدید.

من توی کل زندگیم مادرم تمام هدفش رو روی این گذاشت تا بخونم و بدونم و اگاه باشم و مستقل...از همه مهم تر مستقل بودن من بود که هم پدر و هم مادرم روش فرصت زیادی گذاشتن...از درس تا رفتار همون استقلالی رو داشتم که شماها سال ها منو به خاطرش تشویق کردید در عین اینکه محکومم میکردید و برای مثال به مادرم زنگ میزدید که الهام امروز تو خونه وقتی دختر ما پیشش بود چاقو رو برداشت و هندونه برید.خنده داره که شماهایی که برای یه دختر نه ساله چاقو دست گرفتن و به برق زدن ارام پر رو خطرناک و بد میدونید و من رو از دوستی با دخترانتون سر این قضیه محکوم میکردید توی این برهه تاریخ هم دست از سرم برنمیدارید و باز هم سعی به ابراز نظر دارید.

البته که من خوشحالم که تو کل سال های زندگیم مامانم تمام مدت پشت من بود و بهترین شنونده و بهترین الگو برای من.مطمنم که این ناراحتی های کوچیکی که براش به وجود اوردم قراره براش عادی بشه و سال ها بعد قراره دوباره به دخترش افتخار کنه حتی با موهای تراشیده و با استایل ده برابر گشاد برای هیکلش و با استایل زندگی شخصی خودش...

میخوام بگم اظهار نظرهاتون رو برای خودتون نگه دارید و انقدر با زبونتون به کسی اسیب نزنید و شرایط رو برای کسی سخت نکنید.

من نه توی نه سالگی بابت به برق زدن ارام پز و هندوانه قاچ کردن مورد مواخذه قرار گرفتم و نه الان برای شرایط زندگیم...شماها فقط نگرانی های درونی مادرم رو بیشتر میکنید و گاهی باعث میشید باهام کج خلقی کنه ولی هیچوقت نمیتونید باعث بشید من مثل شما باشم.یا جو صمیمی خونه ما به تشنج تبدیل بشه.

من خودمم با و پوشش و سبک زندگی مخصوص به خودم...با اهداف منحصر به خودم...

به فکر خودتون و فرزندان خودتون باشید برای اینده بهتر.

نه تخریب تلاش های یک ادم برای خودش بودن.

به قول سوگند خواننده:

-خودتون باشید...مگه خودتون بودن چشه؟

 

۱ موافق ۰ مخالف

اوف اوف ببین یعنی با هر خطش برافروخته شدم و یاد خودم افتادم و حرص خوردم دقیقا همین تجربه ولی در مسائل دیگه هنوز تو ذهنم گاهی باهاشون دعوا میکنم و خب اگر احترام بزرگ تر و ننع بابام نبود خیلی وقت پیش میکردم تا انقدر مامانمو بهم نریزن اعصاب هممونو خط خطی منه

فکر کردم مشکل منه فقط:)
گویا هممون داریم با این ادمای فضول کلنجار میریم:)
خدا اخر عاقبتمون رو به خیر کنه

ای بابا حالا یه چیزی من بگم که یکم حالتون بهتر بشه و از کج خلقیا و ناراحتیتون کاسته بشه شما ها دختر هستین و اینگونه رفتارهای اطرافیان و جامعه و شاید بشه کمی توجیه کرد به بهانه ها و دلایل مختلف شاید بشه تو قالب دوست داشتن شما و نگرانی برای خودتون و ابروی خانواده تون کمی شتید یک درصدشو قابل قبول دانست که اینهمه سال شمارو با سبکی متفاوت تر از الانتون دیدن تازه شما 23 سالتونه و جوونتر و ناپخته تر. حالا منه 36 ساله که اتفاقا پسر هم هستم تمام اینها رو کجای دلم بزارم و با تمام این رفتارهای دورو برم که هر روز مادرمو علیه من تحریک میکنن و مدام مادرم بخاطر مسافرتام تنها زندگی کردنم و.... غرغر میکنه هر بار کلی غصه دارش میکنن بخاطر من چیکار کنم. اتفاقا این ادمها دقیفا خودشونن و سرک کشیدن و دخالت تو سبک زندگی و رفتار و انتخابای بقیه جزیی از رفتار و استایل زندگیشون شده و هست و ما باید ناچارا این رو تحمل کنیم چوت توی گذشته خودشون هیییچ یک ازین انتخابها و آزادیهای فردی رو حتی درمورد انتخاب لباس و مدل مو و شاید انتخاب رشته دانشگاهیشون نداشتن و الان این آزادی عمل شما در تمام اینها بهشون سنگین میاد و براشون یا قابل هضم و فبول نیست یا تز سر حسادته و میخان مارو هم مثل خودشون اسیر این سنتی بودن کنن ولی زهی خیال باطل. منم دوستانه بهتون پیشنهاد میکنم یکروز صمیمانه مامانتو دعوت کن ببر توی جمع دوستات بزار با جمع دوستات حلقه ارتباطاتت بیرون از خونه آشنا کن بزار جوی که توش هستی و میری و میای رو ببینه بشناسه و ارتباط بگیره و با تیز بینی های خودش تجزیه تحلیل کنه محیط رو و خیالش از بابت خییییلی مسایل راحت بشه و بعدش هم خودتون برید یه کافی شاپ و مفصل در این مورد صحبت کنید و مطمین باش بعد از اون ن تنها مامانت بهت غر نمیزنه بلکه هرکیم بخاد مامانتو علیه تو پر و تحریک کنه مامانت خودش جواب دهن پر کنی بهشون میده.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان