شما نمیدونید تا چه اندازه غرغر کردن توی وبلاگ بهم مزه میده
خب راستش رو بخواین باید یه فکر اساسی واسه این بی برنامگی بکنم
دوست ندارم اینجا رو سوت و کور ول کنم و از طرفی به وبلاگ های خوشگلتون سر نزنم
اما اگر بدونید تو چه زندگی فلاکت باری گیر کردم شاید کمی از تقصیراتم رو ببخشید.
اقاااااااااا دانشگاه بیچاره امون کرده.
کی فکرشو میکرد یه معمار شدن که از قضا رتبه سوم بیکاری توی ایران رو داره قراره اینطوری پوستش کنده بشه تا معمار بشه؟؟
مخصوصا برای کسی که دلش نمیخواد پروژه هاش رو بده بیرون براش درست کنن:/
بابا دست بردارین دیگه دانشجو شدیم بازم شب بیداری اخه!؟
الان که دارم مینویسم باید عرض کنم که صبح دانشگاه دارم
ووووووووو ریاضی میانترم داره و از کل هفتاد صفحه امتحان هنوز سی صفحه مونده
و همچنین هیچکدوم از اون صدتا سه نما و سه برش و حجم و کوفت و زهر مار رو نکشیدم
این ترم یک که خیر سرم میخواستم بترکونم:/
فقط فردا از بیخ گوشم رد بشه قول میدم منظم بشم به خدا قول میدم:(