بعله این پست در ساعت 5 صبح نگاشته شده.
نامبرده عین یک زن باردار هوس مینماید و باید همان لحظه هم چیزی که میخواهد را به دستش برسانند.
اینجانب ساعت یک و نیم شب هوس چی کرد؟
حدس بزنین!؟
فسنجون:/
بله فسنجون:دی
اونم فسنجون گیاهی:دی
همچنین نامبرده از همان ساعت درگیر درست کردن این داستان شده تا الان که گذاشته خورشتش جا بیوفتد و برنج زعفرانیش حسابی دم بکشد
گریه حضار یا شاید هم خنده حضار:دی
الا ای حال حال ما خوب است و شما هم باور کنین:)
فقط غدد بزاقیمون حسابی فعاله و یه کاسه رب انار هم در کنارش نوش میل فرمودیم(بله میدونم نوش جان اما من عاشق کلمات از خودم در وکرده خودمم:دی)
پ.ن:اصلا دقت کردین چقدر لحنم شاد بود!؟مشخصه دارم از خوشی سکته میکنم!؟خب اخه شما نمیدونین که من عاشق فسنجونم اونم از نوغ گیاهیش:دی
همچنین شاعر در وصف فسنجون میفرماید:
-دلبرم دلبر خانه خرابم کرد:دی