برعکس هرانچه که فکر میکردم که بعد از کنکور میترکونم حالا دوباره عین افسرده حال ها اصلا حس و حال انجام کارا رو ندارم.همش یه گوشه نشستم.حوصله کسی رو ندارم.همش گریه ام میگیره اما خب سعی میکنم گریه نکنم.به کسی هم نمیتونم چیزی بگم که خب نتیجه اش میشه خودخوری کردن.
انقدر وحشت دارم که تابستونم عین سال قبل سپری بشه همونقدر بی هدف و همونقدر بی حس و حال که تصمیم گرفتم پاشم یه کاری بکنم حتی اگه حوصله ندارم.
اول به بیست تایی فیلم از جانی دپ دانلود کردم تا ببینم.اونایی که از وبلاگ قبل منو میشناسن میدونن که چقدر دوستش دارم:) و اینکه چقدر حس خوب بهم میده:)
یه چند تا سریال کره ای دانلود کردم که یادی از الهام شاد قدیم کرده باشم.
کتاب های نخونده ام رو چیدم توی کتابخونه دوباره و شروع کردم به خوندن تک به تکشون.
کلاسای مورد نظرم رو ثبت نام کردم و از امروز به طور جدی اغازشون کردم.
درسته که اصلا حس و حال هیچکاری ندارم.اما افسرده شدنم خطرناکه.مطمنم اگه بیکار بشینم بدتر میشه و بعدش تازه اول ماجراهاست پس دستم رو روی زانوهام گذاشتم و بدون اینکه از کسی کمک بخوام خودم یا علی گفتم.
خدا کنه حس و حال قدیمم برگرده.حتی شده با یه سریال کره ای که به یاد قدیم شب تا صبح میشینم پای لپ تاپ و میبینمش با یه کاسه رامیون:)