پاکشون رفتم توی اشپزخونه اما دریغ از یک لیوان شیشه ای تمیز.کمی دور و بر رو نگاه کردم اما بازم چیزی ندیدم.در ماشین ظرف شویی رو که باز کردم دیدم بعله چیدن توی ماشین ظرفشویی که بشورن اما یادشون رفته روشنش کنن.
همین که دست زدم به دکمه اش تا تنظیمش کنم روشن بشه یه برقی منو گرفت که جیغم رفت هوا.داشتم فکر میکردم دستم خیس نبود که چی شد پس!؟
هیچی دیگه جیغ کشون رفتم پیش بابام و هی گفتم بابا این ماشین مسخره رو بندازین سطل اشغال با من مشکل داره هی برق میگیرتم.
اول یه دل سیر خندید بهم:/ بعدم گفت دستت خیس بود!؟گفتم نه.گفت روفرشی های کنار اشپزخونه رو بپوش بعد برو دستتم به چیزی غیر از ماشین ظرف شویی نزن.
خلاصه ما رفتیم در کمال تعجب بدون برق گرفتگی با ذکر نکات ایمنی روشن کردیم این مسخره خان رو و به قصد پرسش علت به اتاق خواب پدر بازگشتیم.
هیچی دیگه فهمیدم این مسخره خان از من به عنوان سیم اتصال زمین استفاده میکرده و وقتی با روفرشی رفتم چون عایقم میکرده این کاری نمیتونسته بکنه:/
ینی نگیرم اتیشش بزنم این ماشین مسخره رو!؟
بابا میگه اگر با همین روفرشی بری یه سیم لخت ٢٢٠ ولت رو بگیری دستت هیچیت نمیشه.
ینی انقدر که من از این علم فیزیک ذوق میکنم هااااا هیچکس انقدر ذوق نمیکنه:دی