بنا به تجربه من هیچوقت جلوی خواهر کوچیکتون هیچ عملی رو انجام ندین.
چند روزی بود که اهنگ سلطان قلب ها افتاده بود سر زبون من و تند و تند میخوندمش به طوری که لیدا کامل حفظش کرده بود.مامان و بابا که دیگه به خل بودن من عادت کردن میدونستن قطعا این اهنگ رو جایی شنیدم که افتاده سر زبونم و تا اهنگ بعدی نیوفته این یکی یادم نمیره پس میدونستن که مخاطب خاصی نداره.
اما...
یه امای بزرگی وجود داره:'(
مهمونی بودیم.توی یه جمعی که همه بزرگسال بودن و از همکارای مامان.یهویی لیدا گفت:
-یه شعر بخونم!؟
اونا با استقبال تایید کردن و لیدا با صدای بلند شروع کرد به خوندن سلطان قلب ها.وسط کار گویا یادش رفت یهویی به من گفت:
-الهام بقیه اش چی بود!؟
ابروداری کردم:
-من نمیدونم لیدا
-عه عه تو نیستی همش صبح تا شب اینو میخونی!؟ینی چی بلد نیستم!؟
شاید باورتون نشه تا اخر شب داشتم جواب پس میدادم که من اینو فقط به عشق فیلمش میخونم و اصلا هیچ مخاطب مسخره ای نداره اما ته تهش همشون دنبال مخاطب بودن برای شعرم.
ایا حقش نیست این خواهر گرامی رو دار بزنم!؟
ایا حقش نیست از روی زمین محوش کنم!؟
این دومین نشونه برای اینکه من دست از سر این اهنگای مفهوم دار بردارم.
میپرسین اولیش چیه!؟پستش جداست و ماجراها دارد.
تصمیم گرفتم همون اهنگای خل خلی خودمو بخونم مثل اخه من مرض دارم افشین ملودی.حداقل انگ مورد دار بهم نمیچسبه که:دی