جمعه ۱۴ ارديبهشت ۹۷
ایا الان نباید توی اتاق اصلیم باشم و در حالی که توی استریو اهنگ جمعه ی فرهاد رو پلی میکنم،صداش رو زیاد کنم و برم توی بالکن روی صندلی گهواره ایم بشینم و قهوه بخورم!؟بعدشم هی زمزمه کنم:
-داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
بعدم هی به اسمون پرستاره و عاری از هرگونه الودگی خیره بشم!؟
اما واقعیت اینه که الان توی اتاق فعلیم نشستم و کتاب مبتکران شیمی هم جلومه و گوشی به دست کنار کتاب اه میکشم و بدتر استرس میگیرم اما تلاشی هم برای حل مسائلش نمیکنم😂😂😂
ینی زندگی در ان واحد که میتونه شیرین باشه نیست و همینجوری فعلا تلخه:)