در راستای اینکه دیشب از شدت خستگی مفرط اصلا یادم نمیاد کی و چه ساعتی و چگونه به خواب رفتم باید عرض کنم که صبح با زنگ گوشی از خواب بیدار شدم.چشم بندم رو از روی چشمم برداشتم و هشت لایه پتوی روی خودم رو کنار زدم تا یکم هوای سرد اتاق،خواب رو از سرم بپرونه.برق اتاقم روشن کردم.یه ده دقیقه ای که گذشت دستم رو بردم زیر بالشت تا کش موی کذایی صورتی رنگم رو پیدا کنم و این موهای مسخره ای که به شدت بلندی اش روی اعصابمه رو ببندم که دیدم نیست.یکی از ترس های من همیشه گم کردن کش مو هست.خلاصه با یه وحشتی چرخیدم و هی بالشت ها رو بالا پایین کردم تا کش مو رو پیدا کنم که به طرز فاجعه باری از تخت قل خوردم محکم افتادم زمین.اونم نه روی زمین صاف.دقیقا کمرم از چهارناحیه له شد که خب اسباب له شدنش هم چهار دمبل کنار تخت بود که دیشب لیدا گذاشته بودشون اینجا وگرنه من خیلی وقته که از این ها استفاده نمیکنم.خلاصه که اگه فکر کردین منظورم اینه که صبحم بد شروع شده باید بگم که خیر انقدر به وضع خودم توی اینه ی تقریبا قدی میز ارایشم خندیدم که حد نداره.حتی با وجود تیر کشیدن کمرم:)
خلاصه که صبح شادی داشتم و بس بسیار دردناک.
اخه هی میگم برای من تخت دو نفره بگیرین میگن نه:/خب ادم جا نداره یکم رو تخت تکون بخوره که.
دیگه اینکه تف به کسی که موقع طراحی وسایل اتاقش ایده داد ارتفاع تخت رو بلند تر از حد معمول بگیرن:/همچنین تف بر نجاری که بهش گفتم تختم رو١٢٠سانت بگیر و اون٩٠سانت گرفت:/