تعصب جاهلانه ای به نام فمینیسم

چند وقتیه دارم توی سکوت جنبش های فمینیسم رو نگاه میکنم...چه توی ایران و چه خارج ایران.ماجرا از رومینا شروع شد...همه شروع کردن به وای و واویلا کردن رسانه داخلی و خارجی شروع به نوشتن کرد.کار رسید به فاطمه و افراد بعدی،همه مجددا شروع کردن به رسانه ای کردن و کاریکاتور کشیدن و غم و غصه و تسلیت و و و...

این مابین دوتا اتفاق افتاد که تمام رسانه ها مخصوصا فمنیست ها سکوت کردن.اولیش یه پسر بچه یکی دو ساله مشهدی بود که مادرش توی اینستاگرام کتکش میزد  و فیلم هاشو اپلود میکرد تا از مردم اخاذی کنه و دنبال کننده جمع کنه. به لطف بعضی افراد مثل یکی از خواننده های اونور ابی(به اصطلاح ما)این قضیه وایرال میشه و سریعا مادر دستگیر میشه و بچه ازش گرفته میشه.هرچی سرچ کردم هیچ مطلبی و هیچ کاریکاتوری در باره این مطلب پیدا نکردم که نکردم...افراد فمینیست و رسانه های خاص اینوری و اونوری سکوت کردن و ماجرا بدون فهمیده شدن در نطفه خفه شد.

قضیه دوم پسر بچه کردی بود که به طرز فجیعی توسط نامادریش به قتل رسیده بود.به شدت زجرکش وارانه و ناجور...اینبار اصحاب رسانه فمینیست بیانیه ای نوشتن در خصوص اینکه انقدر برای ما عکس زنانی که جرم میکنند و کودک ازاری میکنند رو نفرسید.قانون به حساب این جور زنان میرسد و مشکل ما حق ولایت پدر بر فرزنده و و و...

راستشو بخواید خدا میدونه چقدر عصبی ام...این جماعت متعصب کورکورانه نویس و متظاهر در اصل کسانی هستند که اهداف واقعیشون ینی برابری جامعه زنان و مردان رو یادشون رفته و دنبال قدرت طلبی منحصر زنان هستند.این نگاه زن سالاری هیچ فرقی با نظام مرد سالاری نداره و نخواهد داشت.اصل این جنبش برای برابری مطلق بوده و بس و بهتره مطالب با هم قاطی نشوند و متعصبانه و مقرضانه حرکتی زده نشود.

هر نگاه سالمی از این کودک ازاری ها به ستوه میاد...میخواد مرد باشه یا زن میخواد دختربچه باشه یا پسر بچه وظیفه شما این هست که رسانه ای کنید تا از به وجود امدن دوباره اش جلوگیری کنید.نه اینکه از منسد قدرت به قصیه نگاه کنید.

هرچیزی خوبه تا وقتی که تعصب توش قاطی نشده باشه...تعصب از جهل میاد و دقیقا از همون چیزی که شما علیه اش جنبش به راه انداختید...

اگر قراره فمینیسم چیزی باشه که شماها تعریف میکنید من از امروز خودم رو فمینیست نمیدونم....

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

غیرت...ابرو...ناموس

اگه یه روز ازم بخوان سه تا واژه رو حذف کنم اون سه واژه غیرت،ناموس و ابرو هستن.این سه واژه در هر دید و زاویه ای...

به نظر من این سه تا مایه اسارت انسان و بشر بوده و هست و خواهد بود...ما تا مادامی که به این سه واژه فکر کنیم نه زندگی خواهیم کرد و نه اجازه میدیم کسی زندگی کنه...

همین سه واژه به ما اجازه دخالت توی زندگی های دیگه و به دیگران اجازه دخالت توی زندگی ما رو میده...پس وقتش نیست برای خودمون تصمیم بگیریم و این سه واژه رو از زندگی هامون حذف کنیم؟

بذاریم بقیه زندگیشون رو بکنن...به خودمون اجازه زندگی بدیم.

یاد بگیریم والد به صرف والد بودن اجازه دخالت تو زندگی فرزندش رو نداره چه برسه براش تصمیم بگیره که زندگی کنه یا نه...

همه قتل های ناموسی دارن از این سه واژه تبعیت میکنن...وقتش نیست فرهنگ سازی در این باره رو شروع کنیم؟وقتش نیست نسل جدید رو از باور های پوسیده جدا کنیم و بذاریم زندگیشون رو بکنن؟

این اخبار از دوران عرب جاهلیت نیست...از دنیای مدرن امروزه...چی شد که این همه بد شد همه چی؟چی شد که یه عده اینطور شدن؟چقدر باید عوضی باشی که با دست خودت بچه یا زن خودت رو بکشی به این امید که قانون با تو کاری نداره؟

وقتش نیست قانون رو عوض کنین؟

چند تا قربانی دیگه باید توی رسانه یا توی خاموشی بدیم تا بفهمید که این قانون اشتباهه؟

کسی هست به چرا های ذهنم جواب بده؟چرا دارین جامعه رو به سمت مردسالاری هدایت میکنید؟چرا بعضی خانواده ها به زن سالاری خودشون میبالن؟کی میخواید یکم مطالعه کنید؟کی میخواید بفهمید زندگی سالم توی برابری نه مرد سالاری و زن سالاری...

چند تا قربانی کفایت میکنه در این باره؟یکی بیاد جواب سوالای منو بده تا خل نشدم.سرم داره میترکه از این همه سوالای بی جواب...از این اتفاقای ترسناک که ادم نمیدونه برای کدومش از ترس بلرزه؟

بیاین برای خودمونم که شده این سه واژه کثیف رو از زندگیهامون پاک کنیم...

۴ نظر ۰ موافق ۱ مخالف

قهرمان من

 

 

روزی که بالاخره تصمیم گرفتم رشته و کنکور تجربی رو ول کنم برم معماری بخونم یادمه همه گفتن نه تو نمیتونی و نمیتونی درس های ریاضی مهندسی رو پاس کنی...پیش تر از این ها هم تصمیم به رها کردن رشته ام و رفتن سراغ معماری داشتم ولی خب با همین حرفا پشیمون میشدم...بار اخر ولی فرق داشت و من تصمیمم رو خیلی قاطعانه گرفته بودم و برام مخالفت ها مهم نبود...توی این تصمیم فقط چند نفر پشتم بودن و حمایتم میکردم و من با یه ایمان قاطعانه به خودم رفتم سراغ رشته موردعلاقه ام...پشت کردم به حرف همه ادما و اما و اگر هاشون...طعنه ها و گوشه و کنایه هاشون...اما به جاش الان حس میکنم من خوشبخت ترین و شاد ترین دختر دنیام...توی رشته ای ام که با علاقه براش درس میخونم و برعکس حرف همه کسایی که گفتن درس هامو با ١٩و ٢٠پاس کردم و این خودش یه تو دهنی به حرفای دلسرد کننده بود...برای اولین بار الهامی رو شناختم که حرف مردم سستش نکرد و خیلی قوی با عمل به همه نشون داد که حرفاشون از ریشه فاسده...الان اما من شادم خیلی خیلی شاد و سرحال.فکر کنم دیگه وقتشه هممون به حرفای مردم پشت کنیم و دنبال علایقمون بریم و کارایی که دوست داریم بکنیم.چون فقط یه بار زندگی میکنیم😃👻.حالا با افتخار سرمو بالا میگیرم و میگم من قهرمان خودمم.خود خود من که یه زمانی فکر میکردم باختم و شکست خوردم.
پ.ن:نظارت روی ساختمون با سیس مهندس😂
پ.ن٢:البته که طی این نظارت زندگی درس های دیگری اموخت😂🤦🏻‍♀️که به عنوان جوجه معمار سیس مهندس نگیرم:)
 

 

 

۴ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

اکنون دیگر هوا روشن شده است.

ایدای من!
اکنون دیگر هوا روشن شده است.
دوست داشتن،چه زیبا،چه پر شکوه،چه انسانیست!
تمام شب را چشمان ما بیدار مانده است؛من دم به دم به بالا نگریسته ام و هر بار،توانسته ام گردی سر زیبای تو را در زمینه اسمان تاریک ببینم و برق چشمان تو را احساس کنم؛چشمانی که من دوستشان دارم زیرا اینه های بی غبار قلب تو اند؛چشمانی که میدرخشند،زیرا می بینند که من به خاطر ان ها می نویسم؛و بدین دلیل،گردش قلم مرا با مراقبتی هوشیارانه تعقیب می کنند؛و می دانم که چقدر دوست می دارند که بر خطوط این صفحات کاغذی که ماحصل یک شب عمر من است بگردند و انچه نوشته ام برای قلب کوچکت ترجمه کنند.
ایدا تو بهار منی و من خاک مزرعه ام...باید بیایی و کنار من بمانی تا من سرسبز شوم،برویم و شکوفه کنم.من بی تو هیچ نیستم،بی تو هیچ نیستم،بی تو هیچ نیستم
 
مثل خون در رگ های من
نامه های شاملو به ایدا
احمد شاملو

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

حضور و غیاب تو:)

در غیاب تو؛

گفت و گو دارم با تو،

در حضورت گفتگو با خویش...

عباس کیارستمی

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

هشت لبخند

اگه بخوام راجب هشت لبخند سال 98 بنویسم باید اینطور بگم:

1.یکی از مهم ترین هاشون پیدا کردن اکیپی بود که سال ها منتظرش بودم.کسایی که برای کوچیکترین اتفاقامون دور هم جمع میشیم و سریع تعریف میکنیم.د.رهمی میگیریم.فیلم میبینیم و الکی الکی شادیم.از همون اکیپ الکی خوشای خفن خیلی باحال.

2.لبخند بعدیم متعلق به ترک کردن عادت بی زبون بودنمه و یاد گرفتم همه جا از خودم دفاع کنم.

3.این یکی متعلق به نهایت تلاشم برای مصرف هرچه کمتر پلاستیکه و این حداقل منو خیلی خوشحال میکنه:)

4.این لبخند یه لبخند واقعی به خاطر اینکه روز تولدم فهمیدم چقدر ادمایی که اطرافمن برام با ارزشن و چقدر حواسشون بهم هست و اینو با تولدها و دورهمی هایی که برام گرفتن بی چشم داشت فهمیدم.

5.یکی از خفن ترین لبخندام واسه وقتی بود که مامان بابای دوستم رفتن مسافرت و یه خونه خالی عظیم رو گذاشتن واسه شش تا دختر و رفتن:)

هرانچه فکرشو بکنین انجام دادیم با رعایت موازین شرعیlaugh

روز اخر قشنگ با گونه های درد گرفته از خنده از هم خداحافظی کردیم. و نگم از شیرینی های دور هم خوابیدنامون:)

6.این لبخندم میرسه به کنار گذاشتن عادت زشت غرور برای ادمایی که دوستشون دارم و سراسر پر از لطف و مهربونی بودن.سعی کردم دوباره باهاشون ارتباط برقرار کنم.

7.هفتمین لبخند واسه معدل هایی بود که الف میشد و من لذت میبردم از اینکه عاشقانه رشته ام رو دوست دارم و ازش لذت میبرم:)

8.این اخرین لبخند برای اشنایی با سریال فرندز هستش.laughلامصب بر هر دردی دواست و هرجا تو زندگیم کم اوردم یا غمگین شدم یا شکست خوردم فقط نگاهش کردم و از ته دل خندیدم و شدم همون الهام قبلیsmiley

9.دلم میخواد یه لبخند اضافه تر بگم از رفیقایی که صمیمی ترین و نزدیک ترینن بهم و تو این شرایط به قدری اذیتشون کردم و به قدری تحملم کردن که شرمنده تک تکشونم و عاشقانه عاشق تک تکشونمsmileyتحمل کردن من وقتی تحت فشارم واقعا سخته و خودم میدونم چون بداخلاق ترین و بد دهن ترین ادم دنیا میشم و خدا میدونه چند بار بهشون برخورده اما نه تنها به روی خودشون نیاوردن بلکه بازم نگرانم بودن از وعده غذایی نخوردنم گرفته تا اتفاقایی که به دنبالش پیش میومد.از اونی که یه ذره میدونست و بازم تحملم کرد تا کسی که کامل در جریان بود و نذاشت کار احمقانه ای بکنم.قدر تک تکتون رو میدونم و ماچ به کله اتونheartانگشت شمارین ولی قدر یه دنیایین برامheart

مرسی از ارام عزیز که دعوتم کرد و اینکه من از هرکسی که دوست داره این چالشو انجام بده و خاطرات شیرینشو مرور کنه دعوت میکنم:)

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

dont do that baba jan

پنیک

این دقیقا منم وقتی بهم میگن ماها که کرونا نمیگیریم فقط اونایی که مشکل قلبی یا ریوی دارن میگیرن:/

بااااااااااااباااااااااااااااااا

منم هم مشکل ریوی دارم هم قلبیfrown

خجالت بکشید دیگه.این چیزا با چشم دیدنی نیست که بخواین مراعات کسی رو بکنین یا نکنین اصلا نگید.استرس ندید اقا جان ندید.

این هیچی

اونایی که تاکید میکنید با افراد پیر کار داره ایا میدونستین اونا گوششون میشنوه کر نیستن دلشون میشکنه استرس میگیرن؟

حالا نیازی نیست بیاین تز بدین از مقالات علمی که خوندین بگینindecision

باز این هیچی این هیچی امروز رفتم سوپرمارکت هم یه بادی به کله ام بخوره با ماشین دور دور کنم هم اذوقه بخرم برای خودم یهویی یه اقایی اومد داخل عرقم کرده بود هی داد میزد بهم نزدیک نشید من ناقلم:/

دادا سوپرمارکت کلا 40 مترم نمیشهههههههههههه برای چی میای تو محیط شلوغ؟؟اعلامم میکنی؟نیا بیرون تو باید تو قرنطینه باشییییییییییی.

یه جوری منو حرص میدنا اعصاب برام نمیمونهfrown

باید مفهوم قرنطینه رو بزنم به در و دیوار شهر.

درضمن اینکه میشه اگر تهران هستین و اکباتان هستین منم راه بدین خونتون؟laughخیلی قرنطینه شادی دارینcrying

من نهایتش دوشنبه به دوشنبه برم مغازه سه تا ماست میوه ای بخرم بیام مدیریت کنم که تا دوشنبه بعدی تموم بشه و کم نیاد.لامصب مدیریتش از مدیریت گوجه و کباب سر سفره که تراز بمونن سخت ترهno

وی یک بی اعصاب بداخلاق بی حوصله اس که نیاز داره به روزمرگیش برگرده تا اروم بشهsad

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

استفاده مفید از قرنطینه

بخوام تو قرنطینه بهتون یه کارگردان معرفی کنم که با فیلم هاش از قرنطینه اتون استفاده مثبت بکنین قطعا یکیش دارن ارنوفسکی کبیره.

و بخوام مشهور ترین فیلم هاشو معرفی کنم ازتون خواهش میکنم فیلم های mother و black swan رو ببینین.

 

بخوام فیلم معرفی کنم بهتون Bohemian Rhapsody و Roomرو معرفی میکنم.

 

بخوام کتاب معرفی کنم سرگذشت ندیمه نیایش چرنوبیل و جنگ چهره زنانه ندارد رو معرفی میکنم.برای کتاب عاشقانه بهتون پنج قدم فاصله رو معرفی میکنم.

 

برای اهنگ هم:

bohemian rhapsody

killer queen

radio gaga

dont stop me now

 

و اما سریال طنز عزیز جان friends رو اگه ندیدید ببینید به شدت تو این روزا میچسبه:)

 

شما پیشنهادی برای من ندارید؟ :((((((((((

 

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

نیروی داوطلب

این روزا به شدت درگیرم با خانواده و دوست و اشنا.

دلیلش؟

میخوام برم رشت و شنیدم نیروی داوطلب میبرن برای کمک منتها طبق قانون ضد زن ایران دختر بدون اجازه پدر یا همسر نمیتونه بره:)

حالا کی میخواد بابامو راضی کنه؟

خدا داند و بس:)

امیدوارم تا شنبه بتونم راضیش کنم.

هیچ رقمه تو مغزم این فاجعه انسانی نمیره اونم وقتی مامان خودم مستقیم از کادر درمانه و من روزانه در حال استرس کشیدنم:(

اینم از حال امشب من...نگران و مضطرب و عصبی از اینکه اختیارم دست خودم نیست برای کمک و دلم راضی نمیشه نرم.

اگه بابا راضی نشه تا اخر عمرم این حسرت توی دلم خواهد موند:)

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

The pianist

اگه بخوام تو این بیکاری یه فیلم خوب اما قدیمی معرفی کنم که نمیدونم دیدید یا نه the pianist هستش و چون خیلی معروف و قدیمیه دقیقا نمیدونم براتون تکراریه یا نه!

این فیلم راجب مشکلات افراد یهودی هست که توی لهستان زندگی میکنن بعد از حمله المان های نازی به این کشور.خب شاید باورتون نشه ولی به جرم یهودی بودن چنان صحنات خشونت امیز ترسناکی اتفاق میوفته که تا دو ساعت بعد فیلم تنم میلرزید.نه که نمیدونستم نازی ها چه ادمای ترسناک و خشونت امیزی بودن...نه که ندونم هیتلر چه جنایت هایی که نکرد...نه که ندونم هیچ انسانی مستحق نیست به خاطر داشتن دین،پوشش،فرهنگ و عقاید متفاوت بلایی سرش بیاد یا قضاوت بشه...اما فیلم چیز بیشتر از تصورم بود.

خب دیگه تمام کسایی که منو میشناسن میدونن من عاشق هیتلرم و حالا میفهمم چرا و چرا منو به این خاطر قضاوت میکردن و توهین میکردن اما چیزی که میخوام بگم اینه که من به تفکرات نازیسمی یا جنایت هایی که کرد واقف ام و هیچکدومش رو تایید نمیکنم و عمیقا روحم نمیتونه دیکتاتوری رو بپذیره.

اینکه چرا هیتلر رو دوست دارم عمیقا الان برای خودم مشخص نیست ینی میدونستم قبلا اما الان بعد دیدن این فیلم یکم متزلزل شدم و نیاز دارم کتابای بیشتری راجبش بخونم

اما...

این فیلم رو به همه کسایی که ندیدن توصیه میکنم:)

دو ساعت و نیمی که برای دیدن این فیلم صرف کردم جزو مفید ترین وقت های زندگیم بوده:)

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان