نوشته های نانوشته

تا حالا شده یه موضوع به مغزتون فشار بیاره برای نوشته شدن اما حتی ندونین چه نوشته ای هستش!؟شده هرشب خوابشو ببینین اما صبح حتی یادتون نیاد چی بوده اون خواب؟شده مغزتون رو به افول باشه از این قضیه!؟

این حجم از غریبگی برای چیه؟

چند وقته نتونستم بنویسم درست و حسابی رو خدا میدونه

اما این قضیه دیگه داره میره روی اعصابم...


۶ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

باز دوباره

باز دوباره داره شروع میشه داستان مزخرف همیشگی!

واقعا امروز این من بودم!؟

حالم از وضعیتم و مغزی که وضعیت رو درک نمیکنه به هم میخوره

کاش متلاشی میشدی مغزجانم...

کاش میشد و کاش قدرتش رو داشتم درت بیارم و بکوبمت روی زمین تا بترکی بلکه نفس راحت بکشم...

و خیلی ای کاش های دیگه که فایده ای نداره...

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کادوی خفن

اقا تولد دوستم پس فرداست.

امروز بردمش توی ماگ فروشی میگم هر کدومو دوست داری بردار.یکی برداشت خیلی خوشگل و بزرگ بود رفتیم صندوق حسابش کنیم یارو گفت قیمتش ده تومنه:دی

حالا میگه حساب نیست اقا کادو ده تومنی باید یه چیز دیگه هم کنارش بگیری:دی 

در هر صورت که امیدوارم ریاضیم امشب تموم بشه تا بتونم فردا ببرم سوپرایزش کنم:دی 

حالا مگه از هیجان تولد گرفتن براش میتونم درس بخونم:دی


پ.ن:فردا امتحان ریاضی دارم.طبق معمول شهرام شب پره داره تو اتاق گلوشو جر میده بلکه من بتونم یکم درس بخونم.بعله اقا جان من عادت دارم با درسای مسئله ای شهرام شب پره گوش بدم چون حسابی جواب میده نمره ها لامصب بالا در میاد:دی

البته توصیه بابام بود که خودش روش جواب داده بود.گویا روی منم جواب میده:دی البته نه به شدت اون 

چون اون با درسای معارفیش هم لامصب گوش میداده:دی

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

کاش حسود بودم

الان دقیقا از اون وقتاس که دلم پر از یه حس داغونه و شکسته

با اینکه این ترم به تمام خواسته هام رسیدم...

با اینکه ماکسیمم کلاسمون شدم...

با اینکه همه چی اوکیه...

امشب دلم میخواد یکی رو پیدا کنم همینطوری سرش غر بزنم.غر بزنم و گریه کنم و تمام دلخوری های این مدت دانشگاه رو براش بگم و خودمو خالی کنم

خوشبختانه یا متاسفانه تنها جایی که هیچ اشنایی ازش خبر نداره و نمیخونه همینجاست.

میتونم با خیال راحت از تنفرم از حسادت غر بزنم و بگم که خدایا وقتی درس نمیخونم یه وضعیه الانم که درس میخونم بازم یه وضعیه...خدایا جدا چرا؟؟

من امشب میترکم از لال مونی گرفتنم

کاش میشد منم مثل بقیه اشون حرفامو داد میزدم و میکوبیدم تو صورت تک تکشون.

کاش میشد از ته دل سرشون جیغ میکشیدم میگفتم حقم بوده و تلاش کرده بودم براش...اما این حرکتا لایق من نبود...

کاش میتونستم...

کاش یکی بود که بدون ترس از قضاوت میتونستم براش غرغر کنم...

متنفرم از این حس حسادتی که دخترا توی وجودشون دارن.کاش حداقل منم داشتمش...کاش منم میتونستم مثل اونا حسود باشم...

۵ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان