من و فیزیک و ماشین ظرفشویی

پاکشون رفتم توی اشپزخونه اما دریغ از یک لیوان شیشه ای تمیز.کمی دور و بر رو نگاه کردم اما بازم چیزی ندیدم.در ماشین ظرف شویی رو که باز کردم دیدم بعله چیدن توی ماشین ظرفشویی که بشورن اما یادشون رفته روشنش کنن.

همین که دست زدم به دکمه اش تا تنظیمش کنم روشن بشه یه برقی منو گرفت که جیغم رفت هوا.داشتم فکر میکردم دستم خیس نبود که چی شد پس!؟

هیچی دیگه جیغ کشون رفتم پیش بابام و هی گفتم بابا این ماشین مسخره رو بندازین سطل اشغال با من مشکل داره هی برق میگیرتم.

اول یه دل سیر خندید بهم:/ بعدم گفت دستت خیس بود!؟گفتم نه.گفت روفرشی های کنار اشپزخونه رو بپوش بعد برو دستتم به چیزی غیر از ماشین ظرف شویی نزن.

خلاصه ما رفتیم در کمال تعجب بدون برق گرفتگی با ذکر نکات ایمنی روشن کردیم این مسخره خان رو و به قصد پرسش علت به اتاق خواب پدر بازگشتیم.

هیچی دیگه فهمیدم این مسخره خان از من به عنوان سیم اتصال زمین استفاده میکرده و وقتی با روفرشی رفتم چون عایقم میکرده این کاری نمیتونسته بکنه:/

ینی نگیرم اتیشش بزنم این ماشین مسخره رو!؟

بابا میگه اگر با همین روفرشی بری یه سیم لخت ٢٢٠ ولت رو بگیری دستت هیچیت نمیشه.

ینی انقدر که من از این علم فیزیک ذوق میکنم هااااا هیچکس انقدر ذوق نمیکنه:دی

۳ موافق ۰ مخالف
سلام 
:-( 
متاسفم 

سلام:)

متاسف چرا!؟

چقدر علمی و فلسفی :))

الان یکی از فانتزی هام شد اینکه برم خودمو عایق کنم نسبت به زمین بعدش برم سیم لخت ٢٢٠ولت بگیرم دستم:دی

من اینو میدونستم
ما یه معلم فیزیک اهل دل داشتیم این چیزارو بهمون میگفت

من اصلا یادم نبود که بدنم رساناس

بعد اصلا فک نمیکردم قوانین فیزیک برای ماشین لباسشویی هم کارامد باشه:دی

ماشین ظرف شویی بد :/

واقعا واقعا.

فقطم با من مشکل داره
بابام میگه بس که ظرف نمیشوری باهات غریبی میکنه😂😂

چه جالب. یادم رفته بود اینو :)

من اصلا فک نمیکردم قوانین فیزیک اینجا کارامد باشه:دی

اینقدر از نکات ایمنى نوشتى ، یاد اون آقاى ایمنى افتادم که هر بار یه مشکل برقى اتفاق مى افتاد اجى مجى میکردن پیداش میشد .یه کلاه زرد رو کلش بود و نکات ایمنى رو یاد آورى میکرد :|

این اقاهه بابای منه:دی

بعد جالبه هی هم به نشانه تاسف سر تکون میده میگه رشته تجربی هستی دیگه:دی
کلا من و بابام سر رشته تجربی و ریاضی دعوا داریم:دی

اصن فیزیک در همه‌ی زندگی انسان نمایان میشه ^___^ 

این فیزیک لعنتی عشقه:)

من همیشه دلم میخواست برم تو یه قفس فارادی :)) خیلی حس قدرتمندی و خودخفن‌پنداری داره اصلا وقتی که چند هزار ولت داره اعمال میشه به جایی که توش هستی، ولی هیچ آسیبی به آدم نمیرسه :))

وای این از فانتزی های دیرینه منه:)))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان