از سری شعر های دختر و پدر.

توی جاده به قصد رسیدن به شمال از مشهد،در حالی که توی مه شدید گیر کرده بودیم بابا یه شعر جدید برامون خوند از خانم سیمین بهبهانی.

اقا نگم براتون این شعر چقدر خفنه:دی


یارب مرا یاری بده ، تا خوب آزارش دهم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، ازغصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بکاهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از سودای من

منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
گیسوی خود افشان کنم ، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگندها ، بار دگر یارش کنم
چون یار شد بار دگر ، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم


اگه دوستش داشتین بگین تا جوابیه هاش رو هم بدم بخونین و روحتون شاد بشه:دی

۱ موافق ۰ مخالف
جوابیه خودت؟
آره بگو
عجب شعری بود ولی :|

نه جوابیه یه ادم دیگه و باز جوابیه ی قشنگ سیمین بهبهانی:دی


اره یارو سادیسم داشته:دی
خوشم میاد ازش:دی

:)))
بذار بی زحمت:دی

چشم:)))

چه شعری :)

خیلی خندیدم سرش:دی

عاشقیش یکم با مردم آزاری قاطی بود مرحوم😄😄😍

اره سادیسم داشتن:دی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان