خداحافظی شیرین

توی اینه ی اتاق به موهای تراشیده شده ام خیره شدم.ابروهایی که نبودند و حتی با مداد هم سعی در اصرار بر داشتنشان نداشتم.حبس توی اتاق کوچک و نیمه تاریکم.پرده های کشیده شده بعد از ماه ها و انعکاس نور مهتاب توی اتاقم.تنهای تنها به هیچ چیز فکر نمیکنم.درد استخوان هایم امان فکر کردن نمیدهد اما بوی عطرت توی اتاق پیچیده.میدانم پشت دری اما نمیخواهم در این وضعیت تیره و تار ببینی ام.دلم میخواهد تصویرت از من همان بهار قوی و نشکسته ی سال ها قبل باشد.گرمای تنت را حس میکنم.از برم صدای تپش های نامنظم ترس الوده ی قلب ات را.نترس من خوبم.خوبم!ارام به سمت در میایم اما نه به قصد باز کردن.فقط به قصد فرو رفتن در اغوش مردانه ات برای اخرین بار اما با وجود یک در چوبی قهوه ای.ارام به در تکیه میدهم و حس میکنم که توی اغوشت لم دادم تا نفس های اخرم را به اتمام برسانم.صدای هق هق مردانه ات عجیب عذابم میدهد.هق هق های از ته دل و بغضی که نیمه خفه شان میکند.اه میکشی و میلرزی اما من ارام و ارام و ارام تر می شوم.دردهایم تمامی می یابد و چشمانم با قطره اشکی ارام روی هم می افتد.خاطرات قشنگ با هم بودنمان توی ذهنم تکراروار به نمایش در می اید و من تنها میتوانم با بوسه ای روی در خاطرات عاشقانه ی نیمه تمامان را تمام کنم.


روز نوشت:)

سه شنبه 97/3/29

۸ موافق ۰ مخالف
کجا بری

متن رو نخوندین!؟

من جایی قرار نیست برم:)

#لبخند_برعکس

:)

سلام:متنت  پر از غم بود  خیلی دلم گرفت :( 

اما می دونی هیچی تو این دنیا معلوم نیست اونجایی که فکر می کنی وقت رفتنه و باید خداحافظی کنی می بینی ورق برگشت و تو موندگار شدی و اونجایی که فکر می کنی حالا حالا فرصت هست واسه موندن می بینی ای دل غافل  بی خداحافظی پر کشیدی و رفتی 

 دلت شاد و تنت سلامت دوست خوبم:)

اکثر نوشته هام تهش یکی میمیره:)

من مطمنم زندگی قبلیم قاتل بودم:دی
راستش رو بخوای این شخصیت سرطان داشت ازتوصیف وضعیت ظاهریش نوشته بودم مشخص بود و خب چاره ای نبود.
اما خب با حرفت موافقم یه وقتایی دنیا همینه:)

ممنونم شما هم دوست عزیز:)

زندگی قبلیتون خیلی خطرناک بودین:))


احتمال٩٩٪؜ :دی

اوم

بد بود!؟

نمیتونم بفهمم کامنتتون در راستای مثبت یا منفی:دی

یجوریه ک ادم غمشو حس میکنه!درواقع احساساتی ک استفاده کردیو لمس کردم!تلفیقی از یه حس خوب و بده!

سعی کردم تصویر هاش زنده باشه:)

قشنگ نوشتی خانوم :)

مرسی:)

قشنگ خوندی:)))

خیلی قشنگ بود :))

یاد آخر فیلم Midnight sun افتادم :( نمراتش خیلی افتضاح بود البته ولی من دوستش داشتم D:

ممنونم:)

قشنگ خوندین:)
ندیدم متاسفانه اما حتما میبینمش:)
ممنون

فکر کردم واقعی هست ...

معلومه خوب نوشتی شایدم عالی:)
ولی اینجور دردناکه....

واقعی که نیست:)سه بداهه نویس بود:))))

مرسی 
خوب خوندی:)))

شیرین نبود ولی خیلی قشنگ بووود:)

به نظرم این خداحافظی شیرین تر از اتمام به رابطه با خیانت یا کات کردن بی جاست:)

خوشحالم خوشت اومدع:)
مرسی خوندی

زیبا بود:((

زیبا خوندی:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشته های یه دختر گاهی شاد و گاهی غمگین
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان